منم همون شرمنده ی همیشگی!
خداییش حالا دیگه دلم خیلی تنگه خدا!
دیگه جدی جدی نا واسه ادامه ندارم!
فقط تویی که میدونی!
چون خوب می دونی تنهاییم چقدر بزرگه! و کسی
که در تمام طول تنهایی هام باهاش حرف میزنم فقط خودتی!
بقیه یه جور دیگه هستن با من خدا جون .
نمیدونم اسمش رو چی بذارم ولی بقیه انگار مصلحت بین هستن .
بقیه معاملهگر هستن .
باید یه چیزی بهشون بدی تا باهات حرف بزنن .
بهت محبت كنن و دوست داشته باشن .
حداقلش اینه كه دنبال یه آدمی هستن كه اونها رو دوست داشته باشه .
هیچ كس بدون مقدمه به اون یكی محبت نمیكنه .
اما تو نه خدا جون . تو اینجوری نیستی .
درست همون موقع كه من بدی كردم بهم محبت میكنی تا بگی كه فرق میان خالق و مخلوق تو چیه .
تویی که خیلی بزرگی!
نمی دونم چرا یدفعه بد شدمو از خلق کردنم بهت شکایت کردم!
آخه خدای من بهم حق بده !
نمیدونم اصلا چرا ؟ آخه چرا باید اینجوری باشم !
میگن به هر كسی به نسبت ظرفیت خودش غم وغصه دادی و همونقدر هم ازشون انتظار داری .
اما من چیكار كنم . با این دلم چیكار كنم . همیشه تو این دلم غوغاست .
بعضی وقتها این دلم خیلی خیلی تنگ میشه . كوچیك میشه . دیگه جا نداره از پس كه پر میشه از غصه .
اون موقع است كه اشكهام به فریادم میرسن . ولی آخه من با این دل چیكار كنم .
یه دل دادی بهم اندازه ی کهکشان ! و دردهایی دادی بی پایان!
نمی دونم ازکدومشون بنالم! گفتم: نه!
آخه چی بگم . دردهایی كه شاید هیچكدومشون مال خودم نیست .
من در مقابل دیگران هیچ دردی ندارم
|
About![]()
هدیه ای است به تو .نمی دانم کجای این سرزمین وزیر کدامین اسمان هستی .تو هم مرا یاد میکنی . باز کن پنجره را که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرد......
Home
|